یادداشت ها
یادداشت ها

یادداشت ها

من و کارم

یادم می آد که به توصیه دختر خالم که رشته مهندسی درس می خوند ، وارد رشته ای شدم که بعدها فهمیدم مثل خیلی رشته های دیگه فقط به درد همون مردها می خورد.برا زن ارزش زیادی قائل نبودن.در ظاهر می گفتند که پیرو حضرت زهرا سلام الله علیها و اهل بیت علیهم السلام هستند ولی در نفس عملشون ، حتی ممکن بود زن رو زنده به گور هم کنند.کارشناسی و ارشد اون رشته رو خوندم.در کنارش کار هم می کردم.ی مسئله شخصی برام پیش اومد که باید می جنگیدم.آنقدر که حتی ی مدت جسمم هم مریض شد ولی با آدم هایی روبرو بودم که حرف حرف خودشون بود.به طوری که هر چند علاقمندی در اون رشته برام ایجاد شده بود ، به هیچ صراطی مستقیم نبودن.الان که این مطالب را می نویسم ، با خودم می گویم چقدر خودت رو فدا کردی برای ی سری آدم های نالایق که حتی نبودت رو حس نکردند چه برسد که حالت رو پیگیر بشن.البته این انتظار زیادی هست برای آدم های از خود راضی ، که خودشون رو به سختی دوست دارند چه برسد به دیگران.در هر حال گاهی یاد حرف های دیگران می افتم که حسابی برای بودن در این رشته باهاشون مبارزه کرده بودم.چقدر به خودم سختی داده بودم.حتی الان بعد از بیست سال تحصیل و کار که بعضی جاها برای کار می رم یا درخواست می دم.وقتی می فهمند و یا بررسی می کنند که من فلان جا کار کرده ام.و خیلی اوقات شده که شنیده ام که برام به قول خودمون زده اند.یا بعضیاشون بهم گفته اند از دیپلم گرفتنت تا حالا بیست سال می گذره ، تا حالا کجا بوده ای.حالا بیا هی توصیح بده که تو این بیست سال هم کار می کردم ، هم درس می خوندم مگه کسی رو حالیش میشه کرد.بعضی اوقات میگم چقدر کشورمون یا کسب و کارها بی حساب و کتاب هست که هر کسی هر کاری بخواد می تونه انجام بده.خیلی جاها دیگه اصلا رشته و مدرک قبلیم رو نمیگم.یا می دونم که می رن تحقیق می کنند ، مجبور میشم که نگم کجا کار می کردم.یادم می اد به محض اینکه فهمیدن غیر از مدرک تحصیلی که در مقطع ارشد دارم.در مقطع ارشد روانشناسی می خونم ، همون موقع تحصیلم  ، هر وقت در زمینه کاری اعتراض می کردم ، به من می گفتند مگه ما به زور نگهت داشتیم یا اصلا مگه برا اومدنت دعوت نامه فرستاده بودیم که الان اعتراص داری ، الان که فکر می کنم با خودم می گم بعضیا چقدر نمک نشناس هستند ، اهمیت دادن زیاد بهشون ، باعث میشه که سوارت بشن و اصلا فکر کنند که بردشون هستی.در حالی که قوانین کاری ضعیف در محیط های کاری باعث شده که بعضی کارفرماها سوء استفاده کنند مخصوصا اگه مکان و فضای کاری به اسم مذهب و دین کار انجام بده.طرف حتی به خودش اجازه نمی ده که بره از اونها شکایت کنه ؛ چون می دونه که آنقدر وکیل و وصی این مراکز دارند که حرفت به جایی نمی رسه تازه آدم بده داستان هم تو می شی.ختم کلام اینکه بعضی آدم ها بهت یاد می دن که دیگه اعتماد نکنی ، خوبی نکنی ، خوبی هم بد میشه.دیگه آدم های خوب در نظرت خوب نیستند ، دلت به خاطر اعتمادی که به آدم ها و خوبیشون داشتی همیشه ناآرامه.کاش آدم ها به اعتماد همدیگر آسیب نمی رساندن.خوبی خوب می ماند.بعضی اوقات با خودم فکر می کنم که خیلی آدم هایی را که فکر می کنیم بد هستند را قضاوت نادرست کرده ایم.شاید اینها خودشان بوده اند.نقشی بازی نکرده اند، همانطور که بوده اند ، همانطور هم رفتار کرده اند.

نظرات 1 + ارسال نظر
ضحی سه‌شنبه 11 مهر 1402 ساعت 06:49

آدمهای احمق را باید در حماقتشان رها کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد