خیلی اوقات آدم ها را خیلی جدی میگیریم.آنطور که می گویند نیستند حداقل در جاهایی که باید خودشان را نشان دهند.اگر قانون و برنامه ای هم نباشد هر جور که می خواهند با دیگران تا می کنند.این جمله که" ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده".ایمان داشته باشی که یکی هست هوات رو داره.دلت به بودنش قرص باشه ، حالا آدم ها هر جور میخواهند رفتار کنند.بالاخره دنیا حساب و کتاب داره و پایان همه آدم ها مرگ هست و اون وعده الهی محقق خواهد شد.
درست است که خدا از انسانها خواسته از حق خودتان در این دنیا دفاع کنید ولی وجود وکیل مدافع قدر که بالا و پایین دنیا رو می دونه کاری کرده خیلی از آدم ها با وجود اینکه می دونند حق با اونهاست از کنار خیلی چیزها بگذرند.
واقعا گاهی سکوت کردن و همه چیز رو حواله او کردن مزه می ده.چون می دونی مو رو از ماست می کشه بیرون و هیچ چیزی از دید او مخفی نمی مونه.حالا انسان هر جور که بخواد و برای بالا بردن خودش ی عده را له کنه.بزار کنه.
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
می شود تمام وجودت را برای کسی بزاری ولی او ، وجودت را کافی نداند.؟ وقتی با تمام وجودم و قلبم به سوی شما آمدم ، روحم با تمام قوایش درک کرد که شما او را با همه کم و کاستی هایش پذیرفته اید.گاهی هم شد که پشت پنجره ات روحم محبوس شد و جلوتر نرفت.نمی دانم شاید دلم گنجایش نداشت.شاید هم روحم چیزهایی دیده بود که به جسمم اجازه ورود نداد.بسیار شده که خیلی چیزها و افراد را پس زده ایم.به خاطر اینکه روحمان چیزهایی می داند که جسممان از درک اون قاصر است.
کبوتر دلم ، پر می کشد.کاش قفس جسمم بگشاید و روحم من را به ژرفای ناشناخته ها و نادانسته ها برساند.
در هر حال خودم را در شما یافتم.اندازه اون رو نمی دونم ولی یافتم که شما زلال هستید ، دلم را به شما گره زدم.هر وقت تنها بودم ، دلم با یاد شما آرام گرفت.
هر وقت یادت می آد که فلان کس فلان کار را در حقت کرد ، با اینکه خودت هم اون کار فرد مقابل را بدون جواب نگذاشته ای ولی آتیش مغز استخونت را می گیره به طوری که تا ساعتها میخوای پوستش را بکنی.ولی می دونی که کسی هست که به حساب کتاب آدمها رسیدگی میکنه و تا حالا هم بی جواب نگذاشته.تنها راهش فراموشی و بدونی که اون آدم هم گیر آدم بدتر از خودش خواهد افتاد به همین سادگی و راحتی.....
کائنات معلم خوبیست.